Sunday, April 5, 2009

Saturday, March 28, 2009

پدیده سفید 2

دیروز تگزان ها بار دیگه با پدیده سفید مواجه شدن که این بار به میزان 2 اینچ بر سطح زمین نشست
حتی هوا هم خیلی سردتر بود و بادای وحشتناکی هم میومد--فصل بادای خفن اینجا شروع شده
ولی این دفعه دیگه براشون عادی بود انگار
اینم دیگه عادی شد
...

Thursday, March 19, 2009


نگارا بوستان اکنون ندانی کز چسان باشد گشاده آسمان دیدستی اندر شب چنان باشد

ازاین سونسترن باشدازآن سوارغوان باشد بهشتی در میان باشد بهاری بر کران باشد

درختان را همه پوشش پرند و پرنیان باشد هوای بوستان همچون هوای دوستان باشد

(بیا در بوستان چونانکه رسم باستان باشد تو سروی و گلی و سرو وگل دربوستان باشد (فرخی سیستانی

این شعری بود که دکتر یگانه جلسه اخر قبل از عید برامون میخوند

هر چند که امسال دیگه هوای بوستان مثل هوای دوستان نیست چون چند هزار مایل باهاشون فاصله دارم. هوا بی نظیره و همین فعلا برامون کفایت میکنه. چیکار کنیم دیگه؟ همینه که هست. البته الان به اجبار در کارگاه بودن کمی ازار دهتده ست. هوا هوای دو نفره ست، هوای دوستان. هوای بودن توی خونه پیش خانواده و هیچ کار نکردنه. هوا هوای تنبلیه

Sunday, February 1, 2009

تجربه زیسته

این روزا همش تصویرای مختلف از خیابونا و کوچه پس کوچه های تهران میاد توی ذهنم. یک سریشون عجیب نادر هستن تا اونجا که به خودم افرین میگم بابت به خاطر داشتنشون ولی حیف که نمیشه ثبتشون کرد. مثل یه سری ایده های بکر هستن که تو مواقعی ناجور میان تو ذهنت، مثل قبل از خواب یا توی خواب. اغلبم وقتی سر کلاس هستم پیداشون میشه. بدیش یا خوبیش اینه که سریع فراموش میشن و آدم بعدش احساس از دست دادن چیزی رو میکنه. نمیدونم ایا ممکنه زمانی اینجاهم یه شهر اونقدر برام موجودیت پیدا بکنه که تصاویرش اونجوری سرک بکشن تو ذهنم. فکر میکنم اگر چند سالی در نیویورک زندگی کنم همچین حسی نسبت بهش پیدا کنم. یک جور تجربه زیسته


New York City, December 2008

Tuesday, January 27, 2009

پدیده سفید

امروز تگزان ها با یه پدیده جدید مواجه شدن که رنگش سفید بود و از اسمان می بارید، به میزان یک بیستم اینچ بر سطح زمین نشسته بود. تنها کاری که از دستشون بر میومد این بود که همه چیز رو تعطیل کنن و تو خانه هاشون پناه بگیرن.
کاملا باعث خوشحالی بود چون یه کلاس خسته کننده پیچانده شد